هشتادو هفتمین

آدما تا موقعیتشون عوض میشه ادعا شون هم عوض میشه 

 

 

 

حتی خودم ،

پاییز که تو کلاس فوتوشاپ یه پسری یه جور نگام کرده بود 

و من یه ذره امیدوار شده بودم 

کلا دیدم به زندگی عوض شده بود اونم

سر یه همچین اتفاقی که نه به بار نه به داره ،

کبکم خروس می خوند و دنیارو از دید مثبت می دیدم 

و همش شعار گونه شعار تحویل غمگینهای جهان می دادم ،

بعدش که بعد دو سه جلسه اون کلاس تموم شد و اون پسر تو کلاس فوتوشاپ پیشرفته ثبت نام نکرد ،

دیدم که باز الکی امیدوار شده بودمو هیچ خبری نبود و برگشتم سر خونه ی اولم 

.....

دی نودو پنج بود همسر سابقم ازدواج کرده بود 

منم با یکی دردو دل کردم 

با یه دختر مطلقه ای که اون موقع در عنفوان آشنایی ،،حالا نگم از چه نوع آشنایی ،،با یکی بود و کبکش خروس می خواند ،

در اینکه اصلا حوصله ی منو نداشت شکی نداشتم ولی 

بزرگواریش منو کشت 

پرسیدم به نظرت زن جدیدش خوشگلتره یا من ؟

هیچی نگفت و استیکر دهن بسته فرستاد 

بعد گفت :قسمتتون به هم نبود ایشالا خوشبخت بشن 

یعنی خدا می دونه با این آرزوی خوشبختیش چقدر از این دختر 

بزرگوار متنفر شدم ....

زمان گذشت اون دختر از اون شخصی که اون موقع به خاطر حضورش تو 

زندگیش کبکش خروس می خوند جدا شد ،

بعد حالا تو بیوی تلگرامش نوشته 

دست هر کیو غیر من بگیری الهی بمیری !

شیطونه می گه برو بگو وا چرا بمیرن ایشالا خوشبخت بشن 

تو که انقدر در مقابل شکست دیگران بزرگواری 

چرا در مقابل شکست خودت بزرگوار نیستی 

چرا بمیرن خوشبخت بشن 

واقعا در انتقامش آرزوی خوشبختی اونی که دستشو بگیره دارم .

پنجاه و سومین...