هشتادومین

ساخت وبلاگ
ما خانواده ای از طبقه ی متوسطیم

حقوق بگیریم هم پدرم هم مادرم فرهنگی بودن 

و حالا بازنشستن ،

نسبت به یه سری فامیلا وضعیت مالی پایین 

و نسبت به یه سری از فامیلا وضعیت مالی مشابه داشتیم ،

و من کمش تو بچگی  خودمو مرفه بی درد حس نمی کردم ،

با توجه به فک و فامیلایی که خودمو باهاشون مقایسه می کردم

و در مقایسه با بچه های فامیل می دیدم که 

 یه سری کاستیها دارم 

مثلا دوچرخه نداشتم ویا  مثلا تا یازده سالگی رنگ مسافرت و ندیده بودم 

و فهمیده بودم حسرت یعنی چی

اما با وجود همین حسرتا

از سالهای پایانی دبستان بودکه حس کردم  حسودایی پیدا کردم

اون موقع   اولش این موضوع  برام غیر قابل باور و بعدش ناراحت کننده بود،

چون اون حسودیا از جانب بچه هایی  بود که من دوستشون داشتم ،

مادرم تو مدرسه معلم بود و اونا به معلم بودن مادرم حسود بودن 

وقتی متوجه شدم دختری که از هم صحبتیش فوق العاده خوشم میاد 

فوق العاده بهم حسوده ،جدا ناراحت شدم .

من هیچ وقت جیبم خالی نبود هیچ وقت گرسنگی نکشیدم 

ولی اونقدرم دارا نبودم که فیسو افاده ی ثروتمند بودن برم داره ،

بگذریم 

همه ی اینا یه سری مسائل قدیمی بود اما 

احساس حالاییم اینه که 

دیگه من از هر کی بهم حسوده فوق العاده متنفرم ،

من حالا سی سالمه و تو زندگی مشترکم شکست خیلی بزرگی خوردم 

یه آدم  تنهام و خواستگارام یا بچه دارن که من ردشون می کنم 

یا اگه غیر اینن و ازم خواستگاری شه تا بگم مطلقم دیگه منصرف میشن ،

من حالا تنها دردی که ندارم اینه که  گشنه نیستم اینه که  خانواده بالا سرمه 

ولی سر همین باز یه سری هستن بهم حسودن

حسودن که چون از خانوادم فراری نیستم تن به ازدواج نامناسب نمی دم 

حسودن که باوجود چشیدن طعم ازدواج تنها دغدغم مطقه بودن و اینه که نمی تونم دوباره ازدواج کنم 

یعنی به اینکه قبلا ازدواج کردم هر چند به طلاق ختم شده هم حسودی می کنن،

انگار بهم حسودن که چرا گشنه نیستم چرا خانوادم یه بار بهم 

خورده نگرفتن  که چرا طلاق گرفتی ،

متنفرم از آدمایی که دردمو کوچیک می شمرن 

آدمایی که فکر می کنن چون با اینکه خانواده ای سطح پایینتر از من داشتن 

ولی با این وجود مثلا مدرک تحصیلیشون بالاتر از منه 

و فک می کنن اگه جای من بودن و موقعیت منو داشتن خیلی موفقتر بودن 

ولی من با وجود این موقعیت حتی قدر اونا موفق نبودم 

به قول اون خواهر شوهر لعنتی سابق 

که نقل می کرد،

وقتی اسب هست میدون نیست وقتی میدون هست اسب نیست ،

خلاصه بزرگترین توهین به یک انسان انکار رنج اوست.

پنجاه و سومین...
ما را در سایت پنجاه و سومین دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : uglyworld93 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 1:28